دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

برگ

تو این فکر بودم که باغ رو تمیز کنم و یه دستی به سر و روش بکشم ولی یه حسی بهم میگه بذار همین طور بمونه بذار اینجا خلوتکده باشه واسه روز های تنهایی. 

واسه وقتهایی که می خوای با خودت باشی . 

اون وقت ها میای در رو باز میکنی و یه هوای جدید یه نسیم جدید میوزه تو زندگیت و روحت تازه میشه! 

یه شروع دوباره بهت میده! 

شروع دوباره 

دوباره متولد میشی و باز دوباره نفس میکشی.  

می خوام در رو دوباره بببندم و به امید تصویر باغ و دیدار مجدد برم توی اتاقم بشینم و به تنهایی باغ و به زیباییش فکر کنم به سرمای جان سوز و منظره بکر و بی نظیرش. 

فصل باغ من تابستون شده. 

هوای گرم و خورشید فروزان و درخت های سر سبز میگن تابستون از راه رسیده. 

و من بر گشتم به خونه. 

از یه سفر دور و دراز با کلی خاطره و یاد. 

آیا همش خاطره بود یا واقعیت هم داشت؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد