دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

شب

تمام شب توی حیا ط راه رفتم. 

مسئله ای ذهنم رو پر کرده بود. 

هوای امشب بد نیست باد می اد. 

دوست داشتم دست در دست کسی راه میرفتم و حرف میزدیم.ولی من همیشه با خودم میرم به قدم زدن.تا حالا نمی دونم یه قدم زدن دوتایی چه جوریه!؟ 

ولی باز هم نمی خوام دوست دارم تنها قدم بزنم. 

هوا یه جور خاصی شده.انگار بارون می خواد بیاد ولی اسمون قرمز نیست!

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام
با ۷ پست جدید به روز هستم

فرید یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://farid71.blogsky.com

سلام ویستا جونم!! وزیر هیاهوهای جنگ های بی درو پیکر تنهایی های درون پر تلاطمم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم واست تنگ شده بود عزیز جونم!!
اومدم بت بگم برگشتم ولی خب بازم دیر دیر میام!!! فعلا ویستا عزیزم.....!!!

فرید دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://farid71.blogsky.com

اوا،نه تو رو خدا خفم نکن ویستا جونم
گناه دالما!!!!
تو این چند مدت یکی از دغدغه های فکریم تو بودی!
دوست دارم عزیزم.
فعلا ویستا جونیم،فرمانده خود خودم.....

سیامک سالکی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، خوبی؟
مدتیه نیستی، سر نمیزنی، آپ نمیکنی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد