دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

۱۰-باغ عاشق

وقتی میام اینجا همه جا پر از امید و ارزوست.این باغ چطور بیشتر فصلش بهاره؟چه خزون کوتاه و زمستون عجولی داره! 

زمستونش واسه رفتن لحظه ها رو میشماره و بهارش واسه موندن. 

کاش اونم بود.اون کسی یا چیزی که باغ بخاطرش همیشه امید داره.انگار باغم عاشق میشه! 

روی دیوار های حیاط پیچک صبوری جا خشک کرده فضای باغ با اون رنگ زندگی گرفته. 

ساختمان عمارت تو روز های ابری و بارونی مثل یه طرح رنگ روغن میمونه روی یه بوم بزرگ.مثل رویا.مثل ........... مثل من مثل تو! 

چقدر زندگی زیباست!چقدر اسون زیبا میشه.کافیه بخوای.   

هوای خنک سکوت فضای سبز و خیلی چیزهای دیگه تو دنیای ادم ها هست.یه روز که از کنار یه ساختمون قدیمی رد شدم دیدم اونم قشنگه!در اونم میشه خدا رو پیدا کرد.مگه میشه خدا زشت باشه؟!! 

خدایا نه اینکه امروز روز خوبی باشه نه.چون امروز روز تو هستش زیباست.روزهای تو همیشه زیبان.تو این باغ رو به من دادی از من نگیرش.کمکم کن بیشتر قدرش رو بدونم.بیشتر قدر همه ی نعمت هایی که بهم دادی رو بدونم. و بهم شایستگی این رو بده که بندگی تو رو بکنم. 

از باغم ممنون.از زندگی ممنونم.از اینکه اجازه دادی تو رو داشته باشم ممنونم.خدایا متشکرم و راضی ام به رضای تو.

۹-گلدان شب بو

وقتی اوردمش به عمرات یه بوته ی شب بوی کوچیک بود .گذاشتمش پشت شیشه اتاقم و هر روز صبح وقتی از خواب بلند میشدم بهش سلام میکردم و وقتی از کنارش رد میشدم با نگاهم هزاران حرف برای گفتن بهش داشتم.وقتی واسه ی خودش قدی کشید و بزرگ شد بردمش توی باغ و گذاشتمش کنار یاس رازقی تا با هم دوست بشن. 

الان یه سال اومده توی این خونه و هر سال بیشتر از سال قبل گل میده. 

هنوزم وقتی توی باغ قدم میزنم از کنارش رد میشم کلی باهاش خرف میزنم اما فقط با صدای دلم. 

شب بوی من همیشه بیشتر از قبل گل میده حتی یاس هم باهاش رقابت میکنه! 

چه زود این دوتا با هم دوست شدن! 

گلدان شب بو دیگه یواش یواش داره براش کوچیک میشه باید براش یه جای خوب پیدا کنم.نمی دونم اگه از یاس جدا بشه بازم گل میده یا نه؟!!!!

۸-دوست

همیشه وقتی بهش احتیاج داری میره.زود دلشو میزنی.ازت خسته میشه دلش میخواد کمی فراموشت کنه. 

همیشه وقتی سنگ صبور میخواد تو اولین داو طلبی چون خودت رو دوستش میدونی ولی اگه تو یه گوش شنوا بخوای اون میره و به روی خودش هم نمی اره. 

و این همون تنهایی هستش که تو همیشه با خودت داریش. 

چه شب پر ستاره ای.چه اسمون صافی. 

کاش یه دوست بود که دلش همین قدر صاف بود. 

نسیم خنکی می وزه.روح ادم تازه میشه و به زندگی امیدوار.انگار هنوز از انتظار خسته نشدی! 

انگار تازه اول انتظاره. 

ولی حقیقت همیشه اون چیزی که میبینی نیست! گاهی دقیقاً اون چیزیه که نمیبینی یا نمی دونی. 

همیشه میگن یه دوست خوب بهتر از هر کسی برای ادم هستش.اما کجاست دوست خوب؟ 

این تنهایی ها این بی کسی ها همه شیرین میشه چون میدونی یکی هست که همیشه کنارت میتونه راه بره و از خودت باشه. 

اینا درد دل هایی هستش که سنگ صبورش فقط تویی. 

تویی که توی این شب تاریک هم با من میمونی . 

توی تنهایی ها هستی.توی خوشی ها هستی.تو تنها دوستی هستی که از حرفهای دلم بر علیه من استفاده نمی کنی و تنهام نمیذاری! 

خدایا وقتی این شب رو افریدی یاد ویسنا بودی؟ 

یاد این بودی که شبها میاد با هات حرف میزنه؟کنارت چای میخوره به ستاره هات نکاه میکنه حتی تو باهاش هم بازی میشی؟ 

چی میگم؟!!معلوم تو همیشه یاد من بودی حتی وقتی خودم از خودم یادم نیست تو به یادمی. 

دیگه نمی ترسم اگه همه ادم ها تنهام بذارن میدونم تو هستی.بازم تنها نمی شم.  

میدونی خدا جون دوست های من وقتی به من احتیاج دارن منو میخوان وقتی من به اونا احتیاج دارم فرار میکنن.فکر میکنن من ..................... 

ول کن این حرف ها رو.مهم اینه که تو هستی. 

یادت بازی های بچگیم؟اسمت رو شیشه مینوشتم بهت می گفتم اگه این پاک شه یعنی نیستی ولی اگه بمونه یعنی هستی و بعد میرفتم دنبال بازی. ۳ روز بعد یا بیشتر وقتی اسمت رو میدیدم تازه ذوق میکردم که اخ جون تو هستی.همیشه دنبالت میگشتم.هی میرفتم جایی قایم میشدم که تو نباشی ولی همیشه خوب که فکر میکردم باز تورو اونجا حس میکردم. 

بیشتر  از پدر و مادرم تو مواظب من بودی و بیشتر از اونا تو رو دوست دارم.تو توی دلم بودی.توی وجودم. هم بازی من بودی هم رازم بودی.و همه چیزم هستی. 

تو تنهام نذار.دوست دارم خدا جون.