دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

دل نوشته

نوشته های ادبی و شخصی و ........

۸-دوست

همیشه وقتی بهش احتیاج داری میره.زود دلشو میزنی.ازت خسته میشه دلش میخواد کمی فراموشت کنه. 

همیشه وقتی سنگ صبور میخواد تو اولین داو طلبی چون خودت رو دوستش میدونی ولی اگه تو یه گوش شنوا بخوای اون میره و به روی خودش هم نمی اره. 

و این همون تنهایی هستش که تو همیشه با خودت داریش. 

چه شب پر ستاره ای.چه اسمون صافی. 

کاش یه دوست بود که دلش همین قدر صاف بود. 

نسیم خنکی می وزه.روح ادم تازه میشه و به زندگی امیدوار.انگار هنوز از انتظار خسته نشدی! 

انگار تازه اول انتظاره. 

ولی حقیقت همیشه اون چیزی که میبینی نیست! گاهی دقیقاً اون چیزیه که نمیبینی یا نمی دونی. 

همیشه میگن یه دوست خوب بهتر از هر کسی برای ادم هستش.اما کجاست دوست خوب؟ 

این تنهایی ها این بی کسی ها همه شیرین میشه چون میدونی یکی هست که همیشه کنارت میتونه راه بره و از خودت باشه. 

اینا درد دل هایی هستش که سنگ صبورش فقط تویی. 

تویی که توی این شب تاریک هم با من میمونی . 

توی تنهایی ها هستی.توی خوشی ها هستی.تو تنها دوستی هستی که از حرفهای دلم بر علیه من استفاده نمی کنی و تنهام نمیذاری! 

خدایا وقتی این شب رو افریدی یاد ویسنا بودی؟ 

یاد این بودی که شبها میاد با هات حرف میزنه؟کنارت چای میخوره به ستاره هات نکاه میکنه حتی تو باهاش هم بازی میشی؟ 

چی میگم؟!!معلوم تو همیشه یاد من بودی حتی وقتی خودم از خودم یادم نیست تو به یادمی. 

دیگه نمی ترسم اگه همه ادم ها تنهام بذارن میدونم تو هستی.بازم تنها نمی شم.  

میدونی خدا جون دوست های من وقتی به من احتیاج دارن منو میخوان وقتی من به اونا احتیاج دارم فرار میکنن.فکر میکنن من ..................... 

ول کن این حرف ها رو.مهم اینه که تو هستی. 

یادت بازی های بچگیم؟اسمت رو شیشه مینوشتم بهت می گفتم اگه این پاک شه یعنی نیستی ولی اگه بمونه یعنی هستی و بعد میرفتم دنبال بازی. ۳ روز بعد یا بیشتر وقتی اسمت رو میدیدم تازه ذوق میکردم که اخ جون تو هستی.همیشه دنبالت میگشتم.هی میرفتم جایی قایم میشدم که تو نباشی ولی همیشه خوب که فکر میکردم باز تورو اونجا حس میکردم. 

بیشتر  از پدر و مادرم تو مواظب من بودی و بیشتر از اونا تو رو دوست دارم.تو توی دلم بودی.توی وجودم. هم بازی من بودی هم رازم بودی.و همه چیزم هستی. 

تو تنهام نذار.دوست دارم خدا جون.

۷-مرگ شاپرک

امروز همین طور که روی مبل حصیری توی باغ نشسته بودم و چای می خوردم و طعه گس چای رو با همه ی وجودم مزه مزه میکردم و از زندگی لذت میبردم یه شاپرک توجه ام رو به طرف خودش جلب کرد. 

یاد اون روز پر از خالی افتادم.روز مرگ شاپرک .روزی که باید اعتراض میکردم و خاموش شدم. 

اون روز یه شاپرک اومده بود تو انوبوس اولش ساکت نشست ولی بعدش مدام پر میزد.یه خانم از ترس یه دختری با یه تیکه دستمال شاپرک رو گرفت و کشت. 

همه دیدن ولی هیچ کس از اون خانم یا دختر خانم سوال نکرد که به چه گناهی باید اینطور شاپرک بمیره؟ 

مرگ شاپرک پر از غم و سکوت بود. 

توی خاموشی و غربت مرد.با ظلم و خود خواهی یه انسان. 

فکر میکنی روزانه چقدر از این شاپرک ها میمیرن؟ 

چقدر ادمها هستن که شاپرک درونشون رو به این راحتی میکشن؟ 

کاش قدر اینها رو بدونیم و از بودنمون لذت ببریم.کاش به شاپرکهای وجود هم احترام بگذاریم. 

و حرف اخر اینکه کاش نگذاریم هیچ شاپرکی به این غربت و غم دچار مرگ بشه.نگذاریم بمیره.  

۶-انتظار

چقدر جالبه وقتی منتظری ولی نمی دونی منتظر کی یا چی! 

وقتی میدونی میاد ولی نمی شناسیش! 

وقتی با دلت هم سازه ولی نمی دونی چطوری! 

و چقدر از همه ی این ها جالب تره که از این انتظار خسته نمی شی! 

انگار منتظر یه اشنای قدیمی هستی یا یکی که خیلی باهاش راحتی و احساس خودمونی زیادی داری .یه شب هایی رو به انتظارش به نیمه صبح میرسونی یا تا خود صبح از شوقش بیداری و یه روز هایی رو از انتظارش و شور اومدنش به شب میرسونی.وقتی میام به باغ دقیقا این حس رو دارم. 

وقتی قدم میزنم با این افکارم بازی میکنم. 

چقدر من خوشبختم و چقدر خوشبختی ساده و بی ریا به ادم ها لبخند میزنه! 

چرا بعضی ها زندگی رو سخت میگیرن؟ 

چرا با طبیعت حرف نمی زنن؟چرا از بودن با خودشون لذت نمی برن؟ 

تا حالا شده وقتی از کنار یه درخت رد میشی بهش سلام کنی؟ 

یه دستی به تنش بکشی و صداشو بشنوی؟ 

می دونم میگی این کار ادم عاقل نیست.واسه همین محدود کردن نابجای روحت هیچ وقت معنی زندگی رو درک نمی کنی.اینا حرفهای دل منه به یه گل خشک شده .وقتی نازش میکنم باهاش حرف میزنم.بگذار اشتباهش رو بفهمه بگذار بدونه همه چیز دست اونه و به قدرت اون وصل شده.  

بگذار اگه تو راه و داره میره برگرده. 

چرا گلی باید خشک بشه؟ 

چقدر هوا بارونی و قشنگه !چطور دل بعضی ها این قشنگی رو نمی بینه؟وقتی توی هر ذره از این زیبایی هم تویی هم اونه! 

کاش یه بار خودمون رو جدا از خودمون ببینیم  

یه بار از دور خودمون رو نگاه کنیم 

 یه بار فقط یه بار زندگی رو زندگی کنیم.